عشق من

title-tag

اشک حسرت برچشمان من بود
بی آنکه خود دانم
بیگانه ای شد همه کس من
خیره میشوم به تک ضربه های ساعت دیواری
وجودش پر کرده تمام بند بند هستی ام را
او براین عشق ومحبت من می خندد
من در انتظار یک نشانه از او
به یاد می آورم که او بوسه طلب می کرد
او می کوشد تا با جادوی عشق
ره به قلبم برده
وای از این چشمانی که بسته شود
و من به او نرسم
و رویای آتشین او را نبینم
افسوس
من با تمام خاطره های او زنده ام
که لحظه به لحظه محو ودگرگون می شود
با نبودن او
در دلم چگونه یاد او می میرد
یاد او اولین عشق من است
یاد او خزان دل انگیز است

# طیبه عبداللهی #

ثبت شده در ۱۳۹۲/۱/۲۰ به شماره 232960 در سایت شعرنو

next-iconback-icon