با سختی زندگی ساختم ودم نزدم
گر نان شبی نبود جار نزدم
زمانی که مهمان ناخوانده شدم ، حرف نزدم
بیچاره ودرمانده شدم
از بخت بدم شاعر مستانه شدم
روز وشبم به سر رسید
آواره کوه ودشت شدم
در خلوت تنهایی خود
به خود که آمدم
شاعر میخانه شدم
طیبه عبداللهی
ثبت شده در ۱۳۹۱/۱۱/۲۳ به شماره 222717 در سایت شعرنو