با تو فصل ها به بهار رسید
تصور کن
جهان بی آفتاب را
شب سرد و تاریک
بی مهتاب را
دو چشم ، منتظر
بی تاب را
لب بسته ی
ماهی بی آب را
تصور کن
جنگل خشک
بی برگ و عریان را
لب تشنه ی
گل های ایوان را
قافله ی سر گشته ی
بی ساربان را
فصل قحطی
عاطفه و باران را
تو آمدی
پاک ترین و قدّیس محراب
سفیر نور و مهتاب
تعبیر رویا و خواب
قرار ، دل بی تاب
تن پوش سبز ، شعر ناب
زلال و پاکی و طراوت آب
شمیم نسیم بهار، سرمستی شراب
تو آمدی
پاک ترین و قدّیس محراب
با تو فصل ها به بهار رسید
سبزه و گل به بار رسید
به ترنم ، عندلیب روزگار رسید
شِکوهِ عشق بر این دار رسید
1395/12/11
# مرتضی الماسی #