نگین خاتم آفرینش
لبخند گلشن نیایش
ید بیضاء مهر و نوازش
مأمن بی دریغ آرامش
نگین خاتم آفرینش
لبخند گلشن نیایش
ید بیضاء مهر و نوازش
مأمن بی دریغ آرامش
زلال نگاهت
به بهشت
می برد مرا
دیگران ، آیند و چو باد در گذرند
همچو نسیمی گذرا در نظرند
تو همان آیت عشقی بر دل من
کز مهر دل ما همه بی خبرند
سهم من از تو
همان دلتنگی ست
که رشته های دل بستگی ام
تنیده بر تار و پود
جان و قلبم
دل کندن ، محال است ، محال
عشق همیشگی ام
شور و ذوق ، زندگیم
سه شنبه 23 مرداد 1397
چرخ گردون چون بگرداند خالق
بر هفت آسمان عشق
ملائک ، قرعه بنام من زدند
آن لحظه که عشق ” تو ” رقم
به جان و کام من زدند
چهارشنبه 17 مرداد 97
شعر هایم
نه وزن دارند
نه قافیه
فقط ” تو ” را دارند
آتش عشقت
در بیابان
گلستان می کند
آغوش تبدارم
گذری کن
بر گوچه دلتنگیم
از نسیم عطر تو
تا سپیده بیدارم
گل باغ ،
آفرینش و خلقت
فرشته ی
محبت و عصمت
گلشن از روی تو شد
باغ و بهشت
چون خدا ، موی تو
عنبرین سرشت
طعم لب هایت
تمام فصل ها
نوبرانه است