عاشقانه

title-tag

شبی
با ستاره
زیر چتر زمانه
نشستم عاشقانه
گفتم خدایا :
تنها تو آگهی وتو می دانی
مانده ام در این دنیا
بی نشانه
بی بهانه
رفتم سراغ شاهنامه
با دلی که بوی از وفا نبرده است
می روم می روم جایی دور
زاینجا
با درخت وآب وآتش وخاک
رهسپار ویرانه های باغ تخیلم شدم
تا شعری بگویم
ز احساس گل خشکیده در باغ
زدیوار میان دوستی ها
ز آشنایی های غریبانه
ز فرصتهای بی برگشت
ز زبانی که ایستاده
بین گفتن دوستت دارم
ز آوازهای شاد طبیعت
زعطر بوسه های آتشین

# طیبه عبداللهی #

ثبت شده در ۱۳۹۱/۱۲/۲۶ به شماره 229210 در سایت شعرنو

next-iconback-icon